من با نام خسرو شاهانی به طور اتفاقی آشنا شدم بعد از گوش کردن به داستان های ایشان از سبک داستان های ایشان بسیار خوشم آمد و مشتاق شدم تا با قرار دادن داستان ها به صورت تکی تکی دیگران را هم به گوش کردن این داستان ها ترغیب کنم .البته کسانی که علاقه ای به ادبیات داستانی داشته باشند میتوانند این داستان ها را به طور یک جا دانلود کنند ولی من فکر میکنم تکی تکی قرار دادن آنها در وبلاگ باعث میشه تا کسانی هم که رابطه ای با کتاب خوانی و داستان ندارند به این داستان ها گوش کنند .
از این حرف ها که بگذریم برای من بسیار جالبه که بدونم سایر کسانی که این داستان ها را گوش دادن چه حسی پیدا کردن و نظرشون راجع به نوشته های مرحوم شاهانی چیه و البته کدام داستان را بیشتر میپسندند؟
خودم با گوش دادن به داستان ربابه گریه گردم و احساس کردم که رنج کاراکتر داستان را حس کردم و همبشه در ذهنم خواهد ماند.
زندگی نامه خسرو شاهانی از زبان خودش: نام خسرو، نام فامیل شاهانی شرق، قد ۱۶۲ سانتیمتر، وزن ۶۲ کیلوگرم با استخوان، نام پدر علیاصغر (مرحوم)، نام مادر علویه بیگم (مرحومه)، علامت مشخصه اثر سالک روی گونه چپ، متأهل، دارای سبیل. در دهم دی ۱۳۰۸ شمسی مطابق با اول ژانویه ۱۹۲۹ میلادی در نیشابور متولد شدم (اینکه میبینید مردم مختلف جهان و کشورهای اروپایی و دنیای مسیحیت شب اول ژانویه را جشن میگیرند، قسمت اعظمش به خاطر تولد بنده است). پدرم را در کودکی و مادرم را در بزرگی از دست دادم. کار رسمی مطبوعاتیام را از اول سال ۱۳۳۴ شمسی با روزنامه خراسان چاپ مشهد شروع کردم که مدت سه سال بطور مستمر ادامه داشت. در این روزنامه که یومیهٌ صبح بود و هفتهای شش بار منتشر میشد، علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه طنزآمیز، دو ستون تحت عنوان «شوخی و خنده» هم که اصلاً خنده نداشت و نظم و نثر بود مینوشتم.
در دی ماه ۱۳۳۶ شمسی به دعوت آقای صادق بهداد، مدیر روزنامه جهان از مشهد به تهران آمدم و در روزنامه جهان مشغول به کارشدم. در این روزنامه هم که یک نشریه یومیه صبح بود، دو ستون و گاهی سه تا چهار ستون تحت عنوان «از هر دری سخنی» مطالب طنزآمیز و انتقادی و داستانهایی که روی مسایل روز دور میزد، مینوشتم. در سال ۱۳۳۷ شمسی علاوه بر کار در روزنامه جهان، خبرنگار پارلمانی روزنامه پست تهران شدم، که یک روزنامه عصر بود.
در سال ۱۳۳۸ به دعوت رادیو ایران مطالبی برای رادیو تهیه میکردم و از جمله روزهای یکشنبه هرهفته برنامهٌ «گفتنیها» را و در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ برنامهای زیرعنوان «سیر و سفر» مینوشتم. در همان سال ۱۳۳۸ پس از یک سال، همکاریام را با روزنامهٌ پست تهران قطع کردم و جل و پلاسم را به روزنامهٌ کیهان منتقل کردم و شدم خبرنگار پارلمانی کیهان در دو مجلس شورای ملی و سنای آن زمان.